دلتنگی ...
پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۱۳ ب.ظ
بی تاب ، بی قرار ، چشم به راه فردایی دیگر ، برای دیدن چهره ماه تو.
تنها ، در گوشه ای از اتاق ، صدای موسیقی بلند و گاهی که دلگیرم ،
آرام.
هر گاه دلتنگم مثل همیشه چشمهای من نیز عاشق اشک ریختن هستند.
به تو فکر میکنم ، به روز به هم رسیدن می اندیشم
تو آنقدر خوبی ، آنقدر مهربانی ، آنقدر بااحساسی که از خوبیهای تو میتوان غزلی از محبت عشق نوشت ،
از مهربانی تو میتوان ترانه ای با یک دنیا عاشقانه های ماندگار نوشت ،از احساس
تو
میتوان شعری با احساستر از حس عشق سرود.
در کنار تو نبودن مرا دگرگون کرده است ، برایم شیرین است لحظه های با
عشق تو زیستن.
شب که میشود ، بیقرار این میشوم که با صدای تو بخوابم ، خدا چه داند فردا نیز شاید لحظه دیدارمان باشد ،
هر روز عاشقتر از دیروزم ،و تو هر روز برایم عزیزتر از یک ثانیه قبلی.
وقتی که در کنار تو نیستم ، قصه من این است ، پایان قصه شیرین اما آغازش غم انگیز است .
۹۲/۰۶/۰۷