گندمزار خوشبختی

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۱۲ ب.ظ

وقتی باران می بارد ...


وقتی باران می بارد با همین قلب عاشق

بدون هیچ چتر و سرپناهی در زیر آن قدم میزنم

وقتی باران می بارد یاد و خاطرات در کنار تو بودن در دلم زنده می شود

باران را دوست دارم زیرا تو را در آن لحظه حس میکنم

عاشق بارانم ، زیرا عاشق قلب مهربان تو هستم

وقتی باران می آید ، احساس میکنم در کنارمی

احساس میکنم دستان گرمت درون دستهای من است

و با هم قدم میزنیم در زیر قطره های مهربان باران

صدای رعد آسمان مرا به یاد آن لحظه می اندازد

که با فریاد به تو میگفتم دوستت دارم عزیزم

بیا تا دوباره لحظه های بارانی را با حضور در کنار هم عاشقانه کنیم

بیا تا مثل باران شویم

همان بارانی که عاشقانه بر روی درختان می بارد و آنها را تازه میکند

وقتی باران می بارد ، دلم میخواهد تا آخرین قطره اش در زیر آن بمانم

بمانم و به تو فکر کنم ، به لحظه های زیبای با تو بودن بیندیشم

باران ببار که دلم هوای یارم را کرده است

ببار که صدای قطره هایت مرا به یاد درد دلهای عاشقانه با یارم می اندازد

حضورت مرا یاد حضور یارم در آغوشم می اندازد

لطافتت مرا به یاد گرمی و لطافت دستان یارم می اندازد

ببار ای باران …

ببار تا من نیز همراه با تو ببارم.

 بغض آسمان که شکسته شود بغض من نیز همراه با آسمان شکسته خواهد شد.

 بغض دوری از یارم و بغض لحظه هایی که با یارم در زیر باران قدم میزدیم .

ای باران  وقتی میباری دیگر سردی آن قطره هایت  را احساس نمیکنم ،

در آن زمان گرمی دستهایی را احساس میکنم

که یک روز دستهای سرد مرا گرفته بود و در زیر قطره هایت قدم میزدیم.

ای باران قطره های تو به پاکی اشکهای یارم هستند

ببار تا لحظه ای اشکهای یارم را بر روی گونه ام احساس کنم.

ببار ... ببار ... ببار

با آن قطره هایت بر گونه های من ببار ، و گونه های خیس مرا خیستر کن.

ببار تا شاید من در زیر قطره هایت و این آسمان غم گرفته به خوابی روم

تا شاید در آن خواب حضور یارم را در کنارم احساس کنم...





نوشته شده توسط سعید اکبری
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

وقتی باران می بارد ...

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۱۲ ب.ظ


وقتی باران می بارد با همین قلب عاشق

بدون هیچ چتر و سرپناهی در زیر آن قدم میزنم

وقتی باران می بارد یاد و خاطرات در کنار تو بودن در دلم زنده می شود

باران را دوست دارم زیرا تو را در آن لحظه حس میکنم

عاشق بارانم ، زیرا عاشق قلب مهربان تو هستم

وقتی باران می آید ، احساس میکنم در کنارمی

احساس میکنم دستان گرمت درون دستهای من است

و با هم قدم میزنیم در زیر قطره های مهربان باران

صدای رعد آسمان مرا به یاد آن لحظه می اندازد

که با فریاد به تو میگفتم دوستت دارم عزیزم

بیا تا دوباره لحظه های بارانی را با حضور در کنار هم عاشقانه کنیم

بیا تا مثل باران شویم

همان بارانی که عاشقانه بر روی درختان می بارد و آنها را تازه میکند

وقتی باران می بارد ، دلم میخواهد تا آخرین قطره اش در زیر آن بمانم

بمانم و به تو فکر کنم ، به لحظه های زیبای با تو بودن بیندیشم

باران ببار که دلم هوای یارم را کرده است

ببار که صدای قطره هایت مرا به یاد درد دلهای عاشقانه با یارم می اندازد

حضورت مرا یاد حضور یارم در آغوشم می اندازد

لطافتت مرا به یاد گرمی و لطافت دستان یارم می اندازد

ببار ای باران …

ببار تا من نیز همراه با تو ببارم.

 بغض آسمان که شکسته شود بغض من نیز همراه با آسمان شکسته خواهد شد.

 بغض دوری از یارم و بغض لحظه هایی که با یارم در زیر باران قدم میزدیم .

ای باران  وقتی میباری دیگر سردی آن قطره هایت  را احساس نمیکنم ،

در آن زمان گرمی دستهایی را احساس میکنم

که یک روز دستهای سرد مرا گرفته بود و در زیر قطره هایت قدم میزدیم.

ای باران قطره های تو به پاکی اشکهای یارم هستند

ببار تا لحظه ای اشکهای یارم را بر روی گونه ام احساس کنم.

ببار ... ببار ... ببار

با آن قطره هایت بر گونه های من ببار ، و گونه های خیس مرا خیستر کن.

ببار تا شاید من در زیر قطره هایت و این آسمان غم گرفته به خوابی روم

تا شاید در آن خواب حضور یارم را در کنارم احساس کنم...



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۳
سعید اکبری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی